جدول جو
جدول جو

معنی حسن دیلمی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن دیلمی
(حَ سَنِ دَ لَ)
ابن ابوالحسن محمد، مکنی به ابومحمد واعظ شیعی و تا سال 760 هجری قمری زنده بود. او راست: ارشادالقلوب و اعلام الدین و غررالاخبار. (هدیهالعارفین ج 1 ص 287) (ذریعه ج 1 ص 517). رجوع به دیلمی شود
لغت نامه دهخدا
حسن دیلمی
(حَ سَ نِ دَ لَ)
حکیم صوفی، مدرس جامع کبیر عباسی اصفهان. اصلش گیلانی بود و در اصفهان دیوانه شد و درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 242 از نصرآبادی و ریاض العلماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ دَلَ)
ابن یحیی بن ابراهیم بن یحیی بن علی بن ناصردماری یمنی، ادیب. در ذمار در رجب 1148 هجری قمری 1735/ میلادی متولد شده و در همانجا در 17 ذی قعده 1249 ه. ق. / 1834 میلادی درگذشت. او راست: العروه الوثقی و الاقناع فی الرد علی من احل السماع و جز آن. (معجم المؤلفین از نیل الواطر ج 1 ص 401) (بدر الطالع ج 1 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(حَ نِ دَیْ لَ)
ابوالحکم حزین بن سلیمان دیلمی کنانی. از شاعران عرب در دورۀ امویست و در پیرامون سال 90 هجری قمریدرگذشته است. ساکن مدینه بود و از حجاز بیرون نشد. مردی هجّاء و بدزبان بود و از راه بدگوئی نان میخورد، و گویند عمرو بن وهیب نام داشته و حزین لقب او بوده است، تنی پرموی و شکم فراخ و بینی بزرگ داشت. ابوالفرج اصفهانی گوید حزین اشعاری در حق عبدالله بن عبدالملک دارد که راویان آنرا در اشعار فرزدق که در حق علی بن الحسین سروده است، داخل کرده اند. و آن این است:
الله یعلم ان قد جبت ذایمن
ثم العراقین لایثنی السأم
ثم الجزیره اعلاهاو أسفلها
کذاک تسری علی الاهوال بی القدم
ثم المواسم قد اوطأها زمناً
و حیث تحلق عندالجمره الهم
قالوا دمشق تنبیک الخبیر بها
ثم ائت مصر فثم النائل العمم.
و پس از دو بیت:
فی کفه خیزران رعیها عیق
من کف اروع فی عرنینه شمم
یغضی حیاء و یغضی من مهابته
فما یکلم الاحین یبتسم
تری رؤس بنی مروان خاضعه
یمشون حول رکابیه و ما ظلموا.
و این اشعار را برخی به داود بن سلم نسبت کرده اند که در حق قثم بن عباس سروده است. و برخی گویند خالد بن یزید که مولای قثم بود این اشعار در حق قثم گفت. و نیز جاحظ اشعار زیر را ازحزین کنانی در حق طلحه بن عبدالله از فرزندان ابوبکر صدیق آورده است:
فان تک یا طلح اعطیتنی
جمالیه تستحق السفارا
غاکان نفعک، لی مرّه
ولا مرتین ولکن مراراً.
(البیان و التبیین چ حسن السندوبی 1932م. ج 1 ص 285 و ج 3 ص 150) (اغانی ج 14 ص 74) (الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 218)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ)
ابن محمد بن حسن. برادر حسین حلیمی بود. (تاج العروس، مادۀ ح ل م)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دِ لَ)
خواجه حسن دهلوی، صوفی، شاگرد سلطان المشایخ. درگذشته در دولت آباد به سال 738 هجری قمری دیوان شعر فارسی او ده هزار بیت دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 285)
شاعر فارسی زبان هند. نامش محمد حسنعلی ماهلی از نوادگان شاه فتح الله در هند بود و در 1258 هجری قمری درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 242)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ حِ)
کراده. پزشک و جراح از مهاجرین عرب به آمریکاست. او راست: ’مذکره الجیب الطیبه’ چ مصر بی تاریخ در 109 صفحۀ کوچک. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
ابوالحسن (یا ابوالحسین) مهیار بن مرزویه (متوفی بسال 428 هجری قمری شاعر معروف عرب زبان ایرانی الاصل که توسط سیدرضی از زردشتی بدین اسلام گروید (394 هجری قمری). مهیار دیلمی از نظر معانی شعری مبتکر و از جهت سبک قوی و استوار بود. حر عاملی درباره وی گوید. مهیار جامع فصاحت عرب و معانی عجم بود. زبیدی گوید شاعر زمان خود و فارسی الاصل و از مردم بغداد بود که در درب الرباح کرخ سکونت گزید، و درهمانجا درگذشته است و تذکره نویسان مهیار را ملقب به الکاتب ساخته اند و شاید این لقب از آنجا پیدا شده است که او زمانی در دیوان سمت کتابت را داشته است بنابگفتۀ هوارت محل ولادت مهیار در دیلم جنوب گیلان در ساحل بحرخزر بوده است و او برای کارهای ترجمه به بغداد فراخوانده شد. گویند که مهیار از مذهب تشیع پیروی کرده و از غلات شیعه بوده است و دلیل بر آن را دشنام او به صحابه میدانند. دیوان شعر او در چهار جلد بچاپ رسیده است و علی الفلال کتابی در زمینۀ تحقیق در اشعار و سبک و اسلوب مهیار باسم ’مهیار الدیلمی و شعره’ بچاپ رسانیده است. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 264)
لغت نامه دهخدا